تحول عظیم پس از چندین اتفاق عجیب !! / خاطره ای واقعی در شهرستان آباده

در زندگی شخصی خیلی چیزها را بدون تحقیق و بررسی یا رد میکردم و یا می پذیرفتم ، شاید فقط بر اساس ذهنیت ها قبلی!!

در دوران دبیرستان بیشتر از انسان های خوش تیپ و اتو کشیده خوشم می آمد تا اینکه یک روز در مینی بوسی یک آقایی کنارم نشست که فکر می کنم دامدار بود ، کمی خودم رو جمع کردم و صحبتی با او نمی کردم و همین طور خودم رو محکم گرفته بودم که مبادا به او برخورد کنم!! تا برسیم مقصد و از این شرایط فرار کنم!!

یک لحظه فکری از ذهنم گذشت که چه تفاوتی بین او و دیگران هست؟ چرا این قدر خودت رو عذاب میدی برای چیزی که اطلاعی از اون نداری؟ به خودم گفتم برای امتحان کردن هم که شده با او همکلام شوم ببینم چیزی هم بلد هست؟ شاید از روی ظاهر خیلی قضاوت درست نباشد.

و این شد تاریخ تحول فکری من در این موضوع ، زیرا به محض اینکه با او همکلام شدم ، دیدم چه انسان مودب و مطلعی و هرچه بیشتر با او صحبت می کردم خجالت از سر و رویم می بارید. همان جا عزمم را جزم کردم که تا جایی که می شود از روی ظاهر هیچ کس او را قضاوت نکنم و تا جایی که بشود در مورد موضوعی که اطلاع ندارم تحقیق کنم و یا در این مورد خاص دل به دریا بزنم و با افراد همکلام شوم، شاید در بسیاری موارد اشتباه از من است!!

سال ها قبل تر از این اتفاق، همین حس را در جهت دیگری نسبت به طلاب حوزه علمیه داشتم تا حدی که وقتی شنیدم یکی از اقوام قصد دارد به حوزه علمیه برود،چشمتان روز بد نبیند… لیچار بود که خرج آن بنده خدا می کردم…

البته اهل نماز بودم اما دیدگاه خوبی نسبت به طلاب نداشتم و این هم از همان بی اطلاعی هایی هست که بی دلیل به کارم مطمئن بودم!!

اما آن مکالمه چند دقیقه ای در مینی بوس واقعا متحولم کرد.

کم کم شروع کردم به رفت و آمد و صحبت با طلاب حوزه علمیه و دوباره همان شرمندگی وحشتناک به سراغم آمد که چرا قبلا بدون تحقیق و فکر فقط می گفتم آخوند نه!!!!

اجازه بدید چندتا مثال براتون بیارم…

 طلبه ای بود که هر زمان او را می دیدم با خودم می کفتم  چه آدم بیکار و بی سوادی، فقط نشسته روی صندلی و معلوم نیست تو کامپیوتر چیکار میکنه!! از شانس بد او یکبار هم سوالی از ایشون پرسیدم ،گفت بلد نیستم باید از جای دیگه ای بپرسم!

گذشت تا این که یک مشکل کامپیوتری برایم پیش آمد و با اینکه خودم کامپیوتر خوانده بودم ولی راه حلش را نمی دانستم!

یکی از دوستان گفت فلان طلبه بلده!! گفتم کی ؟ و او همان طلبه ای که در دلم به او می گفتم بیسواد را معرفی کرد!!!

سریع پیش ایشان رفتم و سوال را مطرح کردم و دوباره شرمندگی و شرمندگی …

آنقدر مسلط و مطلع بود که آب شدم… نه فکر کنید فقط در آن موضوع مشکل من، نه… موضوعات دیگه و شاخه های دیگه… از کامپیوتر بگیرید تا موبایل و الکترونیک و… و جالب اینکه آنقدر بی ادعا بود که من بیسواد، فکر می کردم سوادی ندارد…

و یا در مورد دیگر به دنبال همکار برای پروژه ها و فعالیت های کامپیوتری میگشتم که یکی از دوستان فردی رو معرفی کرد و گفت اطلاعات خوبی دارد و احتمالا بتونید با هم کار کنید.بعد از گرفتن شماره موبایل و هماهنگی و قرار ملاقات کاری، دیدم طرف طلبه است!

کمی در مورد گرافیک کامپیوتری با هم صحبت کردیم متوجه شدم که اطلاعات خوبی دارد و ارزش وقت گذاشتن را دارد!!

بعد از آن در مورد فعالیت های تخصصی ایشان در کامپیوتر سوال کردم که دهانم از تعجب باز ماند!!! ایشان برنامه نویس قهار کامپیوتر با تسلط به زبان های PHP  ،  JavaScript ،  HTML ،  CSS ، Python و برخی زبان های برنامه نویسی سطح ماشین مثل C++  و چندین Framework  تخصصی برنامه نویسی موبایل و کامپیوتر بود!!!  تا آنجا که پس از مدتی برایم کلاس آموزشی برنامه نویسی گذاشت!!! حالا بنده لیسانس کامپیوتر بودم و ایشان طلبه!

و این شد که در بسیاری از موضوعات دیگاه من به لطف خدا تغییر کرد…

در انتهای این نوشته، برخی از تخصص های دوستانی از آباده که در حوزه علمیه مشغول تحصیل و تدریس بوده و هستند رو براتون می نویسم:

* فوق لیسانس کامپیوتر و متخصص در شبکه های ابری

* تدوینگر با تخصص نرم افزار افترافکت

* متخصص صدا با تسلط بر نرم افزار FLstudio

* کد نویس و تعمیرکار دستگاه CNC

* مدرس و متخصص کد نویسی PHP  ، JavaScript ، CSS ، python  ، NodeJs  ،  Laravel ،  VueJs و …

* طراح ضفحات وب و اپلیکیشن موبایل

* متخصص حوزه ارز و دیجیتال مارکتینگ

* روانشناس و استاد دانشگاه

* متخصص طب سنتی با مدرک بین المللی

* جامعه شناس و مسلط به زبان های انگلیسی ، استرالیایی ، عربی و …

* متخصص ذبح شرعی در برزیل

و …

انصافا زبان قاصر است از این همه علم و افتادگی…

 

دهقانی / هجدهم اردیبهشت ماه 1402

 

 


خوشحال میشویم نظرات شما خواننده گرامی را در مورد این مطلب بدانیم…